جوک 86.10.20 - جوکستان ، اس ام اس ، جوک ، لطیفه ، طنز ،jok+sms
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  |   خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ
اوقات شرعی

جوک 86.10.20 - جوکستان ، اس ام اس ، جوک ، لطیفه ، طنز ،jok+sms

جوک 86.10.20 (پنج شنبه 86/10/20 ساعت 11:54 صبح)

یه مرده با زنش سوار ماشین بودن و داشتن می رفتن ماه عسل، یه خارجیه می آد و با ماشینش از کنارشون رد می شه و می گه: گود مورنینگ. مرده هم در جواب می گه: مورنینگ گود. زنش ازش می پرسه؟ تو به اون یارو خارجیه چی گفتی؟ می گه: هیچ چی، اون گفت: سلام علیکم، منم گفتم: علیکم السلام!!!
------------------------------

بر سر در یکی از کلیساهای ایرلند این عبارت نوشته شده است: "بدترین دشمنان خویش را دوست بدارید!"
و در مقابل آن کلیسا باشگاهی وجود دارد که بالای در آن این عبارت به چشم می خورد:
"بدترین دشمنان شما الکل است"
------------------------------

حاج آقا زنگ میزنه به صدا و سیما، میگه: بابا این چه وضعیه؟! این چه تصاویر مستهجنی بود که تو سریال امام علی نشون دادید؟! یارو بهش میگه: حاج آقا ما که فقط پاها رو نشون دادیم. حاجی میگه: بابا تلویزیون ما پرش داشت، همه جاشو دیدیم.

.
------------------------------

شخصی ادعای پیغمبری میکرد، رفقا بهش میگن: بابا همینجوری که نمیشه! باید بری چهل روز بشینی تو غار، تا از خدا برات وحی برسه. خلاصه میره.
دو روز بعد با دست و پای شکسته و خونین برمیگرده!  رفیقاش میپرسن: چی شده؟! شخص مدعی میگه: من رفتم تو غار، یهو جبرئیل با قطار اومد!
------------------------------

یک گزارشگر که در زمان طالبان اوضاع زنان در افغانستان رو دیده بود ، بعد از رفتن طالبان از اون کشور دیدن کرد و از تغییرات اجتماعی که می‏دید شگفت زده شد. او قبلاً دیده بود که مردان جلوتر راه می‏رفتند و زنان چند متر پشت سر اونها راه می‏رفتند، در حالی که می‏ دید پس از جنگ زنان چند متر جلو‏تر از مردان راه می‏رفتند. از یک نفر دلیل این تغییر رو پرسید. او گفت: علت این است که در مدت جنگ تمام کشور رو طالبان مین ‏گذاری کردند.
------------------------------

مدتی پس از مرگ استالین برژنف داشت در نشست عمومی حزب کمونیست علیه سیاستهای استالین حرف می‏زد.یک دفعه از انتهای سالن صدایی گفت: اون موقع تو کجا بودی که جرأت نداشتی این حرفا رو بزنی؟
برژنف به طرف صدا برگشت و پرسید: کی بود؟
کسی جواب نداد.
باز هم پرسید: کی بود؟
باز هم کسی جرأت نکرد جواب بده.
برژنف گفت: اون موقع من همون جایی نشسته بودم که تو الآن نشستی.
------------------------------

سه نفر به جزیره آدم‌خوارها رفتند. آدمخوارها آنها را گرفتند و در دیگ آب جوش انداختند. کمی بعد در اولین دیگ را برداشتند دیدند اولی از ترس مرده. در دیگ دومی را برداشتند دیدند از ترس بیهوش شده. در دیگ سوم را برداشتند، آخوندی که توی دیگ بود، در حالی که بدنش را مالش می‌‌داد سئوال کرد: ببخشید روشور دارید؟
------------------------------

تو کلاس درس معلم گفت: بچه ها امروز میخوام بهتون بگم  دو آدم اول دنیا چطور بوجود آمدند. یکی ازبچه ها گفت : خانم اونو میدونیم . بگین سومین آدم دنیا چطور بوجود آمد.
------------------------------

روزی عبید زاکانی  از کوچه میگذشت ، مردی را دید که سگی راسخت میزد. عبید از او پرسید : چرا سگ را میزنی؟ آن مرد پاسخ داد این سگ ناپاک به درون مسجد رفته، عبید به او گفت : سگ را نزن چون نمی فهمد، اگر مانند ما بود هرگز پایش را در مسجد نمی گذاشت.
------------------------------

عروس جوان گریه کنان می گفت: من نمیتوانم اخلاق بد شوهرم را تحمل کنم. او آنقدر مرا عصبانی و ناراحت کرده که دارم لاغر می شوم . عمه اش از او پرسید: پس چرا او را ترک نمی کنی؟
جواب داد: قصد این کار را دارم ولی منتظرم تا او وزن مرا تا
50  کیلو پایین بیاورد.
------------------------------

پس از سالها جعبة سیاه تانکی که حسین فهمیده رفته بود زیرش رو پیدا میکنن، توش آخرین جملات حسین ضبط شده بود که میگفته: "...حاجی جون مادرت هل نده،...ده حاجی هل نده! نامرد، آخه این همه نارنجک و کوفت و زهرمار بهم بستی، یک وقت بلا ملا سرم میاد.... حــــــــاجـــــی!
------------------------------

مأمور سرشماری از زن پرسید: چندتا بچه داری؟ زن گفت: چهار تا. پرسید: چند سالشونه؟ زن گفت: هشت، هفت، شش و پنج!!! مأمور پرسید: شوهرت چیکاره است؟ زن گفت: از پنج سال پیش که اینترنت خریده دائماً پای اینترنته!
------------------------------

دکتر نظام وظیفه پسر لاغری را معاینه کرد و در برگه نوشت: معاف، به دلیل ضعف جسمانی.
 پسر لاغر با خوشحالی گفت: آخ جون! فوری می‏رم زن می‏گیرم.
 دکتر نوشت: و همچنین ضعف عقلانی......
------------------------------

شخصی سنگ مینداخته تو صندوق صدقات، ازش میپرسن: بابا این چه کاریه میکنی؟! میگه: میخوام به انتفاضه کمک کنم!
------------------------------

شخصی اظهار نظر می‌کرد: این جلال  آل احمد که هی ازش تعریف می‌کنن، فقط یه کتاب خوب نوشته که اسمش بوف کوره.
یکی گفت: بوف کور که مال صادق هدایته!
او گفت: دیگه بدتر، یه کتاب خوب داره، اونم صادق هدایت براش نوشته!؟
-----------------------------

از زنی پرسیدند: فرق تو با حوا چیه؟
 میگه هیچی... فقط شوهر اون آدم بود، شوهر من آدم نیست!؟
-----------------------------

به یه بابایی میگن: شنیدی رئیسِ بهشت زهرا رو گرفتند؟
میگه نه! واسه چی؟
میگه: آخه سئوالهای شب اول قبر را فروخته.
----------------------------

یه روز دو تا معتاد با هم حرف می‏زدن. یکی از اونا گفت: شنیدی دیشب مهندش موشوی در مورد مهتادا چی گفت؟ اون یکی پرسید: موشوی دیگه کیه؟ گفت: موشوی دیگه، نخشت وژیر. پرسید: موشوی شد نخشت وژیر؟ پش مشدق رفت؟
------------------------------

آتقی نفس زنان میاد خونه، به زنش میگه: خانم جان چه نشستی که به هرکی که پنج تا بچه داشته باشه، یک پراید مجانی میدن! زنش میگه: مرد مگه زده به سرت؟! ما که سه تا بچه بیشتر نداریم!
آتقی میگه: خانم جان، از شما چه پنهون...من دو تا بچه هم از صغرا خانوم، طبقه پایینی دارم!
الان میرم میارمشون. خلاصه میره دو تا بچه ها رو میاره، وقتی برمیگرده میبینه دو تا از بچه هاش نیستن. از زنش میپرسه: خانم جان، یاسر و علی کجا رفتن؟
زنش میگه: والله تو که پایین بودی، هوشنگ خان اومد بچه هاشو برد!!!
------------------------------

داش آقا در رشته تکواندو قهرمان اول بود. یکی از اصلی ترین سرگرمی او این بود که هر گاه مگسی وز وز کنان پیدایش می شد، با یک ضربه دست، او را در هوا به دونیم می کرد و دوستانش او را تشویق می کردند. پس از مدتی پدرش وی را زن داد و به مرور آنهمه تیزی و چالاکی از میان رفت. روزی مگسی وز وز کنان پیدایش شد، او را با دست گرفت و خطاب به او گفت: اگر دست از اذیت و آزار بر نداری، می گم بابام برای تو هم زن بگیره!

------------------------------

از ناصرالدین شاه روایت است که در سفر اولش به فرنگ روزی برای قضای حاجت تنگش گرفته بود، ولی به طرز کار توالت های فرنگی آشنا نبود. فرصت پرسش از ملازمین هم نبود. ناچار روی تکه کاغذی کارش را کرده و خود را راحت نمود. ولی دید خیلی ضایع شد و آبرویش پیش میزبان خواهد رفت. ناچار کاغذ را جمع و جور کرد که از پنجره به باغ پرتاب کند. تیرش به خطا رفت و محتویات کاغذ مستقیما به سقف خورد همانجا چسبید و ماند. شاه دید خیلی بدتر شد. از پنجره به آرامی باغبان را فرمان داد که داخل شود، و به او گفت که به تو صد فرانک می دهم که این فضولات را از سقف پاک کنی، و به کسی هم چیزی نگویی. باغبان که از خنده روده بر شده بود جواب داد: قربان خاک پاک همایونی، من دویست فرانک به شما می دهم که به من بگویید چطوری آن بالا توی سقف کار خرابی کردین؟
------------------------------

کنگره جهانی کیهان شناسی در تهران برگزار شد. ابتدا نماینده روسیه اعلام کرد که: ما در دهه آینده می خواهیم در سطح سیاره ونوس پیاده شده و دست به تحقیقات بزنیم. نمایندگان دیگر کشورها نیز پروژه های خود را جهت اکتشافات در سطح نپتون، زحل، اورانوس و غیره معرفی کردند. نوبت به حجت الاسلام حسنی، نماینده ایران رسید که پروژه ایران را معرفی کند. وی گفت: ما اصلا گصد داریم بریم سر اصل گضیه، و در سطح خورشید دست به ایکتشاف بزنیم. از هر طرف دست ها بلند و سوال مطرح شد که مسئله حرارت خورشید را چه گونه حل می کنید؟ آنجا که همه چیز ذوب می شود و نابود می شود. حاج آقا جواب داد: په...اینکی کاری نداری..... ما روز که نمی ریم آنجا.......، شب می ریم!!!!
------------------------------

شخصی سرطان داشته، میره مشهد خودشو با قفل و زنجیر می بنده به پنجرة فولادی و کلید رو هم قورت میده، میگه: تا شفا نگیرم نمیرم! بعد از یک ساعت خبر میرسه که تو حرم بمب گذاشتن، او یک کم دست و پا میزنه، بعدِ یک مدت داد میزنه: یا حضرت ابولفضل منو از دست این امام رضا نجات بده!!!
------------------------------

مشتی داشت خاطره تعریف میکرد، میگفت: ما سال چهل و نه با دو نفر دعوامون شد، ‌البته سال چهل و نه دو نفر خیلی بود!!!
------------------------------

از جوانی می پرسند: پیامبر کی به رسالت رسید؟  می گه : نمی دونم من سیدخندان پیاده شدم !!
------------------------------

راستی فهمیدی دیشب خانه ما دزد آمد و الان دزده تو بیمارستانه؟ نه مگه چطور شد؟ هیچی، زنم فکر کرد، که دیر اومدم خونه!
------------------------------

جرج بوش می ره بازدید یه مدرسه، سر کلاس می شینه و می گه: هر سوالی دارین بکنین. یکی
بلند می شه و می گه: سلام آقای رییس جمهور،اسم من رابرته، من سه تا سوال داشتم؟
?- چه طور شد شما انتخابات رو باختید و بعد بردید؟ ? - چرا شما  بدون دلیل به عراق حمله
کردید؟ ? - به نظر شما، بمب اتمی هیروشیما، بزرگترین عمل تروریستی تاریخ نبود؟ جرج بوش
تکونی رو صندلیش می خوره و تا می آد جواب بده، زنگ تفریح می خوره. زنگ بعد یه پسر دیگه بلند
می شه و می گه: آقای رییس جمهور، اسم من جکه و من پنج تا سوال داشتم؟ ?- چه طور شد شما انتخابات رو باختید و بعد بردید؟ ?- چرا شما بدون دلیل به عراق حمله کردید؟ ?- به نظر شما، بمب اتمی هیروشیما، بزرگترین عمل تروریستی تاریخ نبود؟ ?- چرا زنگ تفریح ?? دقیقه زودتر به صدا در اومد؟ ?- و سوال آخر؟ رابرت کو؟


  • نویسنده: HamEd

  • نظرات دیگران ( )


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    اس ام اس و جوک 87
    اس ام اس و جوک-2386
    جوک 86.10.20
    جوک و اس ام اس 86-9
    [عناوین آرشیوشده]
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 2 بازدید
    دیروز: 1 بازدید
    کل بازدیدها: 131767 بازدید
  •   درباره من
  • جوک 86.10.20 - جوکستان ، اس ام اس ، جوک ، لطیفه ، طنز ،jok+sms
    HamEd
  •   لوگوی وبلاگ من
  • جوک 86.10.20 - جوکستان ، اس ام اس ، جوک ، لطیفه ، طنز ،jok+sms
  •   مطالب بایگانی شده
  • 1
    http://www.nooreaseman.com
  •   اشتراک در خبرنامه
  •  

  •  لینک دوستان من

  •  لوگوی دوستان من























































  • border="0" ALT="Google" align="absmiddle">